در این قصیده حضرت زهرا (س) در برابر مزار پیامبر (ص) می ایستند در حالی که آن حضرت را به خاطر آن چه که برایشان اتفاق افتاده و مصسبت ها و غم هایی که به ایشان رسیده است عتاب میکند از پبامبر شکوه می کنند.حضرت فاطمه (س) در این قصیده شاکی،گریان و عتاب کنان می گویند:
-برایم به منزله ای کوهی بودی که به سایه ی آن پناه می بردم .اما امروز مرا به زمین خراب و خالی واگذار می کنی(پس از تو پناهگاهی ندارم).
-تا وقتی زنده بودی دلیل بی پروایی ام بودی .اکنون پس از تو چه کسی مرا پرو بال می دهد و حمایت می کند ؟
-چشم پوشی می کنم و می دانم که بهترین مدافع و حامی ام به دیدار خدا رفته است.
-مرگش فرا رسید و مرا به مصیبت واگذار کرد .سختی های روزگار توانایی یافت به من صدمه زند.
-غم ،پر و بالش را بر من گسترانده است، بنابراین درمیان شمشیر ها و نیزه های اندوه غوطه ور شدم
-من عجیب ترین انسانی هستم که شب و روزش را به دست و پنجه نرم کردن با مرگ سپری میکنم
-به ناچار با سفلگان سازش میکنم و از خواری دربرابرشان می پرهیزم و ستمکاران را قدرتمندانه می رانم
-اگر کبوتری شب هنگام از شدت اندوهش بر روی شاخه ای آواز غم سر دهد من روز می گریم .
-ای چشم ! هر روز گریه کن و بر زخم هایم بسیار اشک ببار .
منبع:دیوان حضرت فاطمه الزهرا(س)/حیدر کامل _محمد شراد/آفرین زارع_ سکینه پرهیزکاری/1_تابستان 91/چاپ و نشر بین الملل
آخرین نظرات