در غم فراق امام زمان(عج)
ای نسیم دلنواز کوی دوست با تو باشد مشک آسابودی دوست
خوش خبرداری تو از دلدار من آن شفا بخش دل بیمار من
گواگر داری پیامی از حبیب آنکه بر دردم جز اونبود طبیب
یاد او را در دل من زنده کن نور از در جان من تابنده کن
ای نسیم ای قاصد جانان بیا ای امید قلب آگاهان بیا
خود بیا تا گویمت از راز دل از غم هجران وسوز وساز دل
گویمت از درد هجران وفراق گویمت از عشق و شور واشتیاق
گویمت جان برلب آمد یار کو مُردم از هجران بگو دلدار کو
گویمت جان از فراقش سوخته آتش هجرش به دل افروخته
گویمت می میرم آخر زانتظار من نخواهم غیر وصل روی یار
روز با هجرش گذشت وشب رسید جانم از هجر رخش بر لب رسید
دل غمین وزار وهم افسرده ام چون گیاه تشنه من پژمرده ام
ای نسیم ای پیک کوی یار من گوبه من باشد کجا دلدار من
جای او رَضوای است یا که در طُوی در زمین یا در فلک یا در غری
در کجا دارد اقامت آن وجود او مقیم غیب باشد یا شهود
مسکنش در کربلایا سامراست غایب از مایاکه او در پیش ماست
گو کجا باشد مقیم آن مهربان آنکه جانان است وبرجان هاست جان
آنکه هستی پرتوی از نور او عالم وآدم غبار کوی او
آنکه شمع بزم جان انبیاست آنکه نور و روح وقلب اولیاست
آنکه جدش مصطفی بابش علی است آنکه بر عالم امام است وولی است
آنکه باشد نور چشم فاطمه آنکه بر او شد ولایت خاتمه
آنکه باشد قائم وحی ورئوف مظهر لطف حق وروحی عطوف
آنکه نالد روز وشب باشور وشین در عزای جد مظلومش حسین
دیده اندر انتظارش شد سپید وای دل کز فرقتش دایم طپید
یا رب آن طاووس رضوان در کجاست آنکه عالم از غمش ماتم سراست
خلق عالم راز هجرش وارهان
دیدۀ ما را به دیدارش رسان
استاد حسین انصاریان-دیوان مسکین
آخرین نظرات